کد مطلب:315126 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:179

رئیس گروه پزشکی سنی بود
یكی از برادران دینی از مردی كه مبتلا به سرطان بود، كرامتی را این گونه نقل كرد:

سال 1994 میلادی بود، مردی مبتلا به بیماری سرطان بود، این بیماری به یكی از پاهایش سرایت كرده بود، به طوری پایش ورم كرده بود. به اطبای وقت مراجعه می كند، بعد از آزمایش ها و عكس های متعدد گروه پزشكی اظهار می كنند كه چاره ای از سرایت نیست.

بیمار پس از یأس و ناامیدی به خانه برمی گردد، دچار غم و غصه می شود. پس از آن روز از مادرش می خواهد كه او را نزد باب الحوائج علیه السلام ببرد تا از او شفا بطلبد.



[ صفحه 354]



مادر خواسته ی او را به جا می آورد، و با سرعت او را به حرم حضرت عباس علیه السلام می برد. او پس از سلام، توسل و التماس امید بر دل او می تابد. از حرم خارج می شود همین كه پایش به در صحن می رسد یكی از خادمان حضرت عباس علیه السلام را می بیند كه مشغول جارو كردن صحن است. از او جاروب را می خواهد و روی پایش می گذارد و بعد از بازگشت به خانه به امید شفا منتظر می ماند.

آن شب را پشت سر می گذارد، فردا صبح از خواب برمی خیزد و خود را سالم مشاهده می نماید. گویی اصلا دردی نداشته، فوری به دكتر مراجعه می نماید.

رئیس گروه پزشكی سنی بود، پس از بررسی و مشاهده، حقیقت را به چشم خود می بیند با در نظر گرفتن حال سابق بیمار، دچار شگفت می شود.

به راستی كه جای هیچ گونه شگفتی نیست، چرا كه آن بزرگوار باب الحوائج است. [1] .


[1] اعجب القصص ص 12.